• نامه ها
  • به طلحه و زبير
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

به طلحه و زبير

«1035»

(54) ومن كتاب له ( عليه  السلام  ) إلى طلحة و الزبير مع عمران ابن الحصين الخزاعي ذكره أبو جعفر الإسكافي في كتاب المقامات في مناقب أمير المؤمنين ( عليه  السلام  ) أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لَا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ فَإِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي طَائِعَيْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ وَ إِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي كَارِهَيْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا الطَّاعَةَ  

«1036»

وَ إِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتُمَا بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ الْكِتْمَانِ وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلَا فِيهِ كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّي قَتَلْتُ عُثْمَانَ فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا فَإِنَّ الْآنَ أَعْظَمُ أَمْرِكُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَجْتَمِعَ الْعَارُ وَ النَّارُ وَ السَّلَامُ .


ص1036

 از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به طلحه و زبير كه (در آن بى حقّى آنها را به پيمان شكنى اثبات نموده و) بوسيله عمران ابن حصين خزاعىّ فرستاده (خزاع نام قبيله اى است از ازد و عمران از دانشمندان اصحاب رسول خدا  صلّى اللّه عليه و آله  و از شيعيان امام عليه السّلام بوده، و) آنرا ابو جعفر (محمّد ابن عبد اللّه) اسكافىّ (اسكاف ده بزرگى بين نهروان و بصره بوده) در كتاب مقاماتش كه در فضائل امير المؤمنين عليه السّلام است بيان كرده: 1-  پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، شما مى دانيد با اينكه پوشانده ايد كه من قصد مردم نكردم (خواستار بيعت نبودم) تا اينكه قصد من كردند (بيعت با مرا خواستند) و (براى بيعت بستن) دست بسوى آنان دراز ننمودم تا اينكه ايشان دست پيش من دراز كردند، و شما از جمله كسانى بوديد كه قصد من كرد و بيعت نمود، و مردم با من بيعت نكردند بجهت تسلّط و غلبه (كه داشته باشم) و نه بجهت مال و دارائى موجود (كه طمع بآن كرده باشند، بلكه با اختيار و خواست خود دست بيعت به سويم دراز كردند) پس اگر شما با من باختيار بيعت نموده پيمان بستيد (از شكستن آن) برگرديد تا زود است (از اين كار زشت) توبه و بازگشت بسوى خدا نمائيد، و اگر با بى ميلى پيمان  

 ص1037

بستيد به آشكار ساختن طاعت و فرمانبرى (بيعت نمودن) و معصيت و نافرمانى در نهان (بى ميلى به پيمان بستن) براى (بازخواست نمودن) من بر خود راه گشوديد (تا از شما بپرسم چرا بى اكراه و زور بيعت نموديد اگر در باطن بى ميل بوديد) 2-  و به جانم سوگند (كه بميل و رغبت براى مقصد نادرستى كه داشتيد با من بيعت نموديد و اكنون كه بآن نرسيديد پيمان شكستيد، زيرا) شما به تقيّه و ترس و اظهار بى ميلى ننمودن در باره بيعت با من از مهاجرين سزاوارتر نبوديد (زيرا شما از آنان تواناتر بوديد و تسلّط و زور بشما كمتر بود) و نرفتن شما زير بار بيعت پيش از آنكه در آن داخل شويد از پيمان شكنى پس از پذيرفتن تان بر شما آسانتر بود. 3-  و (بهانه اى كه براى پيمان شكنى خود آماده كرده ايد آنست كه) گمان نموده ايد من عثمان را كشته ام (و شما به خونخواهى او در صدد جنگ با من برآمده ايد) پس بين من و شما از اهل مدينه كسانى (مانند محمّد ابن مسلمه و اسامة ابن زيد و عبد اللّه ابن عمر) كه از من و شما كناره گرفته اند (و هيچ يك را يارى نمى نمايند) هستند (كه گواهى بدهند و بگويند كشنده عثمان كيست) پس (اگر ايشان گفتند عثمان را كى كشته) هر كدام (از ما طبق گواهى كه در باره او بدهند) الزام ميشود به اندازه اى كه در اين كار داخل بود زير بار رود (و از او خونخواهى شود، و شكّ نيست كه اگر حكم مى دادند معلوم مى شد كه باعث كشتن عثمان طلحه و زبير بودند، و امام عليه السّلام از آن مبرّى است) پس اى پير مردان از انديشه خود برگرديد (به نادرستى بهانه نگرفته از جنگ و خونريزى دست كشيد) زيرا اكنون بزرگترين پيشآمد شما ننگ (در دنيا) است پيش از آنكه (اين) ننگ و آتش (روز رستخيز) با هم گرد آيند (اگر در باره شما بگويند: پشيمان شده توبه و بازگشت نمودند بهتر است از اينكه اصحاب پيغمبر اكرم بسبب مخالفت با امام زمان خود بعذاب الهىّ گرفتار شوند كه در اينجا ننگ و آتش با هم گرد آمده اند) و درود بر شايسته آن.